be a snap
خیلی آسان بودن / راحت بودن / مثل آب خوردن
The test was a snap.
امتحان خیلی آسان بود / مثل آب خوردن بود
Will you finish on time? / Sure thing. It’s a snap.
میتونی به موقع تمومش کنی؟ / حتما. خیلی آسونه
Talking to boss is a snap for him.
با رئیس صحبت کردن براش خیل آسونه
It’s a snap. A baby could do it.
خیلی آسونه. یک بچه میتونه انجامش بده
محمدرضا مددی