turn somebody on
به كسي / چیزی علاقمند شدن ؛ کسی را به چیزی علاقمند کردن
♦◊♦
He turned me on to all kinds of music.
اون منو به انواع موسیقی علاقمند کرد
It was Walter who turned me on to vegetarian food.
والتر بود که منو به غذاهای گیاهی علاقمند کرد
محمدرضا مددی